آیا بازاریابی یک کار شیطانی است؟





................................................

اگر شما زمان و پول صرف کنید و مهارت کافی داشته‌باشید، می‌توانید داستانی را در بین مردم پخش کنید که تاثیرگذار است و رفتار آنها را عوض می‌کند.

بازاریابی (Marketing) کاری می‌کند که مردم چیزی را بخرند که بدون تاثیر بازاریابی آن‌را نمی‌خریدند، به کسی رای دهند که احتمالا او را نمی‌خواستند یا از سازمانی حمایت کنند که قبلا گمنام بود.

اگر بازاریابی چیز بدرد نخوری بود، خیلی از ما قافیه را باخته بودیم ولی بازاریابی اثربخش است.

آیا این توصیفات از بازاریابی، آن‌را به کاری شیطانی بدل می‌کند؟

چند سال پیش نویسنده‌ای در مجله تایم درباره وبلاگ من به شوخی این‌طور نوشت: آیا بازاریابی یک کار شیطانی است؟ بر اساس سال‌ها تجربه در کسب و کار باید پاسخ بدهم: بله.

لازم است فرموده‌ی این استاد را تصحیح کنم.

من می‌گویم: آیا بازاریاب‌ها شیطان هستند؟ براساس سالها تجربه در کسب وکار باید پاسخ بدهم : برخی از بازاریاب‌ها بله.

من فکر می‌کنم متقاعد‌کردن کودکان به سیگار‌کشیدن، ایجاد بدبینی درباره‌ی شمارش آراء و دروغ‌گفتن به مردم، کارهایی فاجعه‌بار و شیطانی هستند.

من فکر می‌کنم فروش یک داروی انحصاری در حالیکه همزمان داروی موثرتری در دسترس وجود دارد، یک کار شیطانی است.

من فکر می‌کنم قابل‌قبول جلوه‌دادنِ بیماری چاقی (obesity) با روش‌های جدید، بمنظور کسب دلارهای بیشتر، یک کار شیطانی است.

بازاریابی زیباست؛ وقتی مردم را به زدن واکسن آنفولانزا متقاعد می‌کند یا پزشکان را به شستن دست‌ها قبل از جراحی سوق می‌دهد.

بازاریابی قدرتمند است؛ وقتی محصولی را می‌فروشد که خلاقیت و لذت بیشتری برای خریدار به ارمغان می‌آورد.

بازاریابی یک معجزه است؛ وقتی کسی در انتخابات برنده شود که مسیر جامعه را به سمت بهتر‌شدن تغییر دهد.

از وقتی Josiah Wedgwood واژه‌ی بازاریابی را چند قرن پیش ابداع کرد، رفته‌رفته بر اثربخشی و ارزش آن افزوده شده‌است.

I’ve got a lot of nerve telling you that what you do might be immoral. It’s immoral to rob someone’s house and burn it to the ground, but is it immoral to market them into foreclosure? Well, if marketing works, if it’s worth the time and money we spend on it, then I don’t think it matters a bit if you’re “just doing your job.” It’s still wrong.


همانند همه‌ی ابزارهای قدرتمند، تاثیر‌گذاری و عملکرد ابزار به مهارت کسی که ابزار را بدست می‌گیرد بستگی دارد.

بازاریابی، قابل دسترس‌تر و سریع‌تر از هر زمانی شده‌است. نسبت به ۱۰ سال قبل، امروزه شما با کمترین هزینه قادر به بیشترین تاثیرگذاری هستید. سوالی که امیدوارم از خودتان بپرسید اینست که می‌خواهم با این قدرت چه کنم؟

بنظر من تا زمانی که بازاریاب و خریدار هر دو به اتفاقی که دارد بین آنها رخ می‌دهد آگاهند و به نتیجه‌ی نهایی رضایت دارند، بازاریابی کار مفیدی است. 

فکر نمی‌کنم بازاریابی برای فروش لوازم آرایشی، یک کار شیطانی باشد. چون هدفِ نهایی، زیباتر‌شدن نیست بلکه این فرایندی برای ایجاد احساس شادمانی( joy ) در خریدار است. ولی وقتی برای گرفتن سهم کمسیون، کسی را فریب دهید و خانه‌اش را از چنگ‌ِ او دربیاورید، کارتان شیطانی است.

اینکه شما می‌توانید چیزی را با توان بازاریابی‌تان بفروشید، دلیل نمی‌شود این کار را انجام دهید. صرفنظر از آنچه رییس‌تان از شما می‌خواهد، قدرت بازاریابی برای شما مسولیت می‌آورد.

خبرِ خوب اینست که من مسوول جدا‌کردن کارهای شیطانی از کارهای خیر نیستم. این شما، مشتریان‌تان و اطرافیان آنها هستند که باید خیر و شرّ را از هم تشخیص دهند. خبرِ خوب‌تر اینکه بالاخره بازاریابی اخلاقی و عمومی، بازاریابی وابسته به سایه‌های شوم را درهم خواهد‌شکست.

البته اگر ما به اندازه کافی تلاش کنیم.



این متن گزیده‌ای از کتاب جدیدم بود:






نظرات