نه برعکس.
اگر بگوییم که ما با استعدادهای خاصی متولد
شدهایم، شغلی وجود دارد که ما برای آن به دنیا آمدهایم یا ما به دنبال چیزی هستیم
که با شور و شوقمان همخوانی داشته باشد، احساس امنیت به ما دست میدهد.
ولی چنین افکاری، مفید نیستند. حقیقت هم ندارند.
یک تحقیق جدید ثابت میکند که انتخابهای تصادفی، به ترجیحات
ما تبدیل میشوند و در ادامه، همین ترجیحات به عادات بدل میشوند و از ما کسی را میسازند
که انگار برای عمل به آن عادتها به دنیا آمدهایم.
اگر شما در جای دیگری یا در زمان دیگری متولّد
شده بودید، شکی نیست که چیزهای دیگری را ترجیح میدادید. چیزهایی که ما فکر میکنیم
به آنها نیاز داریم، همانهایی هستند که ما به آنها عادت کردهایم.
اگر شما چیزی را دوست دارید، بخاطر الگوی ذهنی
شماست. یعنی احتمالاً اگر بتوانید الگوهای جدیدی را توسعه دهید، قادر خواهید بود چیزهای
دیگری را دوست داشته باشید.
خلاصه اینکه اگر ما متعهد شویم به کاری که
میکنیم عشق بورزیم، احتمال اینکه در آن کار، ذوب شویم و به رضایت برسیم هم بیشتر است.
و اگر کارمان تغییر کند، میتوانیم انتخاب کنیم که به کار جدید هم عشق بورزیم.
من این را انتخاب کردهام، پس باید دوستش داشته باشم و آن یکی را انتخاب نکردهام، پس نباید چیز خوبی باشد.
گویی انتخاب یک چیز، احساس ما را دربارهی گزینههایی که داریم، تغییر میدهد. یعنی انسانها بصورت ناخودآگاه، انتخابهایشان را توجیه میکنند.م)
نظرات
ارسال یک نظر