هرگز کسی در آسانسور، چیزی از شما نمیخرد.
یک معرفی کوتاه در مجالِ کمِ جابجاییِ آسانسور بین طبقات، کمکی به ارائهی ایدهتان
نمیکند. استعارهی معرفی در آسانسور(the elevator pitch)، به معنای انتخاب مکان نامناسب
برای معرفی است.
وقتی حس میکنید که مورد قضاوت قرار گرفتهاید
و فقط یک دقیقه برای اولین تاثیرگذاریتان فرصت دارید، تلاش برای توضیح حقیقت در همان
مجال کوتاه و بیان نکات ظریفی دربارهی اینکه چه کسی هستید، چه کارهایی کردهاید و
قرار است چه کارهایی انجام دهید، کار وسوسهانگیزی است.
ولی این کار به ندرت جواب میدهد.
برای شروع گفتوگو، به جای معرفی کوتاه و سریع
خودتان، بهتر است سوال بپرسید. سوالاتی نه دربارهی خودتان بلکه دربارهی طرف مقابل
که امیدوارید با او ارتباط برقرار کنید.
اگر شناخت خوبی از طرف مقابل و خواستههای
ایشان به دست آورید، کمک زیادی خواهد کرد که متوجه شوید آیا آنها با شما و خواستههای
شما همخوانی دارند یا نه. شما این فرصت را پیدا میکنید که به آنها برای یافتن نیازشان
کمک کنید مخصوصا اگر نیازمندی آنها شما نباشید!
بله، بیشتر اوقات، با اینکار، احساس طردشدن
به ما دست میدهد. در حالی که واقعیت آن است که آنچه رخ داده، چیزی بجز ناسازگاری نیازها،
روایتها و خواستههای ما و آنها نیست.
بجای اینکه از همه توقع داشته باشید که شما
را کشف کنند، از شما خرید کنند یا شما را استخدام کنند، شاید این ذهنیت که تقریباً
هیچکس نمیتواند این کارها را برای شما انجام دهد و درعین حال، خیلی از مردم هستند
که احتمالاً شما به طریقی دیگر میتوانید به آنها یاری برسانید، کمککنندهتر باشد.
حتی اگر کمکی که به دیگران میکنید، در حدِ
احترامگذاشتن به آنها و بستن دهانتان باشد!
هیچکس دوست ندارد تحت فشار، کاری را انجام دهد.️
نظرات
ارسال یک نظر