شما برای خلق یک کار مفید، نیازی به گواهینامه
و مدرک ندارید. 
موارد زیادی وجود دارند که نیاز به گواهینامه
و مدرک در آنها امری اساسی است. هیچکس یک جراح زانو که مهارتش را با دیدن ویدیوهای
یوتیوب آموخته، نمیخواهد. 
ولی شما برای حرفزدن، حل یک مسالهی جالب
یا لیدرشدن، به اجازهی کسی نیاز ندارید. شما برای نوشتن یک شعر یا قبول یک مسوولیت
هم نیاز به مدرک ندارید. 
شما برای خلق یک کار مفید، نیازی به کارشناس
و متخصص ندارید. 
سیستم تخصصگرای مدرن، برای تداوم ثبات در
خروجیِ جهانِ صنعتیشدهی ما طراحی شده بود ولی در طول زمان به سدِ راه بدل شد. ما
با اتکاء به گواهینامهها و مدارکی که به کارشناسان اعطاء میکنیم، از سرعتِ حرکتِ
بقیهی افراد که میتوانند با تلاش، تغییری در اوضاع به وجود آورند میکاهیم.
به لیدرهای مختلف که بیشترین احترام شما را
جلب میکنند فکر کنید. چه چیز آنها را به این جایگاه رسانده است؟ مدرک؟ یا دست به کارشدن
برای انجام کارها؟
◾️نفرینی به نام نهادها:
افسانهای وجود دارد که میگوید منظور از
«دانشگاه مشهور» همان «دانشگاه خوب» است. ولی هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد، کیفیت
آموزش به شهرت یک نهاد بستگی دارد. دانشگاههای مشهور روی مفهوم کمیاببودن متکی هستند.
ما فکر میکنیم که چون ورود به این دانشگاه کار سختی است، پس مدرک آن نیز ارزش بیشتری
دارد. 
مشارکت و باور ماست که برای آنها شهرت میسازد.
در عوض، میتوانیم یک مدرک از دانشگاه مشهور را به عنوان نمادی از یک وضعیت ببینیم. 
آنها مشهورند فقط به این دلیل که ما میخواهیم
آنها مشهور باشند. ما میخواهیم که آنها مشهور باشند چون جامعهی ما ارزش فراوانی برای
مدرکها و گواهینامهها نسبت به توانمندیها قائل است. 
از همان کودکی به افراد بسیار موفق آموزش داده
میشود که فکر مستقل را قربانیِ یک رتبهی خوب کنند. به ما آموزش داده شده است که اگر
سازگار و مطیع بمانیم، پاداش آن، انتخابشدنِ ما خواهد بود. بزرگترین پاداش برای خیلی
از کودکان، انتخابشدن در یک دانشگاه مشهور است. 
جامعهی ما وسواس به متخصص دارد و به افراد
بسیار موفق و برجسته آموخته است که موفقیت یعنی تأییدشدن توسط یک مقام بیرونی. متأسفانه
این دیدگاه، اعتمادبهنفس شما را تضعیف میکند و جای بیدردسری برای پنهانشدن از بروز
تواناییهای بالقوهتان ایجاد میشود. 
فارغ از اینها، اگر شما انتخاب نشوید، جانتان
را رهاندهاید و اگر از همان اول، قصد ورود به دانشگاه و کسب مدرک را نداشته باشید،
زحمت ردشدن را هم ندارید. چون از قبل، خودتان خودتان را رد کردهاید. 
◾️یک طرز فکر بهتر دربارهی گواهینامهها:
در رُمان «جادوگر شهر آز»، وقتی جادوگر گواهینامهی
مترسک را به او اعطاء میکند، هیچ چیزی که مترسک، آن را از قبل نداشته باشد به او اعطاء
نمیشود. آن تکهکاغذ، یک گواهینامهی بیرونیِ غیرضروری بود که به مترسک کمک کرد تا
اعتماد به نفساش را بازیابد. چیزی که شاید خودش هم میتوانست بدون گواهینامه، آن را
به دست آورد. او چیزی را لازم داشت که از قبل در وجودش بود.
آیا رَدکردن تخصصگرایی، درها را به روی متخصصان
قلابی باز نمیکند؟ اگر نیازی به گواهینامه نباشد، اگر هر کسی را صاحب صلاحیت، شایستگی
و توانمندی بدانیم، آیا پای افراد کلاهبردار را به عرصهی کارهای مهم باز نمیکنیم؟
من فکر میکنم خلاف این قضیه صادق باشد. مدرکگرایی
باعث شده است که اشتباهاً به کسی که فلان مدرک را دارد، به عنوان یک متخصص واقعی اعتماد
کنیم. 
این واقعیت که شما صاحب یک مدرک هستید، به
این معنا نیست که شما صاحب بصیرت، تجربه یا قابلیت هم هستید. شما تکهکاغذی را به دست
آوردهاید ولی این به آن معنا نیست که واقعاً دل در گرو آن کار دارید. 
امروزه عملکردها بیشتر از قبل اهمیت دارند.
ما میتوانیم کار شما را ببینیم، کلمات شما را بشنویم و منظور شما را بفهمیم. 
امروزه ما میتوانیم در ورای مدرک و گواهینامه،
اثربخشیِ شما را مشاهده کنیم. 
ما میتوانیم بدنهای از کار خلق کنیم و جامعهای
بسازیم که توانِ اثربخشی ما را درک کند. 
من شما را به کلاهبرداری یا پیروی از کسی تشویق
نمیکنم. ولی ما همگی باید از فرصتِ به دستآمده جهت همکاری در یک فرآیند طولانیمدت،
برای کسب تخصص واقعی که در خدمت ایجاد تغییر باشد، استفاده کنیم.
نظرات
ارسال یک نظر